مسافر غربت

ساخت وبلاگ
سلام:) ساعت 12 ظهر گشنه از دانشگاه سرازیر شدم سمت خونه :) علی زنگ زد و گفت دارم میام خونه یه استراحت کنیم بریم خرید .... یعنی شاخام داشت در می اومد توی این مدت اولین بار بود فکر کنم مرخصی میگرفت ... گفتم ناهار خوردی گفت نه! از دیشب هرچی مونده باشه میخورم ( فدای این اخلاق قانعش شدم !) دیگه رسیدم خونه دیدم غذا خیلی کمه و سیر نمیشه تازه خودمم گشنه بودم سریع سینه مرغ گذاشتم بیرون و یخ زدایی کردم و تیکه تیکه اش کردم خوابوندم تو سس سویا و تو این فاصله سیب زمینی سرخ کردم بعدشم مرغا رو بدون روغن تو تابه گذاشتم پخته شه که علی هم اومد تا رفت یه دوش بگیره سالاد درست کردم میز مسافر غربت...
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من و علی,من و علی پدران این امتیم,من و علی پدران این امت هستیم,من و علی پدران امتیم,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق, علیرضا روزگار, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 13:00

خب علی از مسافرت که اومد همین طور که گفته بودم قهر و گذاشتم کنار! و در مورد این موضوع هم اصلا حرفی نزدیم... برام یه هدیه کوچیک گرفته بود که خیلی قشنگ. علی خیلی حسن ها داره اینکه میتونه آدم موفق و پرذوقی باشه تو کارش من تحسینش می کنم ... همیشه آدم های زندگیشو با خرید هدیه ولو کوچیک خوشحال میکنه ... تو این کار خیلی ذوق و سلیقه داره و خب این مسئله برای یه زن خیلی به چشم میاد .... علی آدم منظم و دقیق تو کارش ...ولی خب یه سری توجهاتش کمرنگ تره .... بگذریم در مورد خونه باهاش حرف زدم دوباره .. گفتم دلم میخواد زودتر بریم خونه بزرگتر بتونم وسیله بخرم .. از این همه وسایل جمع شده مسافر غربت...
ما را در سایت مسافر غربت دنبال می کنید

برچسب : من و علی,من و علی پدران این امتیم,من علی گویم,و من یتوکل علی الله,عشق علیرضا روزگار, نویسنده : mmaryam30400a بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 20:18